غزلی از مولوی

in #persian7 years ago

اندک‌اندک جمع مستان می‌رسند
اندک‌اندک می‌پرستان می‌رسند

دل‌نوازان نازنازان در ره‌اند
گل‌عذاران از گلستان می‌رسند

اندک‌اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان می‌رسند

جمله دامن‌های پرزر همچو کان
از برای تنگدستان می‌رسند

لاغران خسته از مرعای عشق
فربهان و تندرستان می‌رسند

جان پاکان چون شعاع آفتاب
از چنان بالا به پَستان می‌رسند

خرم آن باغی که بهر مریمان
میوه‌های نو زمستان می‌رسند

اصلشان لطفست و هم واگشت لطف
هم ز بستان سوی بستان می‌رسند

Source
Image Source